🔴«در قرون اخیر واژه «فرافکنی» از نظر معنا و حوزه های کاربرد تحولاتی یافته است که میتوان آنها را به سه دوره پیش از پیدایش روانکاوی، سال های آغازین پیدایش روانکاوی، سال های بین ۱۹۲۰-۱۹۳۰ و بعد از آن تقسیم کرد.
🔴قبل از پیدایش روانکاوی این واژه در علومی مثل فیزیک، ریاضی و مَرایا مورد استفاده قرار میگرفته است.
برای مثال، دانشمندان فیزیک هروقت میخواستهاند مفهوم پرتاب یک شیء را از نقطه ای به نقطه دیگر مجسم کنند، از واژه «فرافکنی» کمک میگرفته اند، (از جمله پرتاب قلوه سنگی به وسیله فلاخن یا منجنیق).
به نظر میرسد که فروید به علت همین تشابه صوریِ جابه جایی بعد ها این کلمه را برای توضیح برخی از اختلالات روانی بکار برده است. ( آنزیو-شابرت۱۹۸۳)»
🔴«دومین حوزه کاربرد واژه فرافکنی را باید در محدوده ریاضی،
به ویژه «هندسه فرافکنی»، جستو جو کنیم.
این هندسه در اروپا در قرن XVII به وجود آمد و مفهوم فرافکنی در آن مربوط میشد به حرکت نقطه در سطوحی مختلف از جمله منحنی،
قائم الزاویه، استوانه، و مخروط.
🔴سومین حوزه کاربرد مفهوم فرافکنی در اواخر قرن نوزدهم در مباحث مربوط به علم مَرایا متداول شد.
در این زمان تابیدن یک شعاع نوری برای گذرانیدن آن از یک شکاف باریک و انعکاس آن روی یک پرده صاف، بسیار مورد توجه قرار گرفته بود.
میدانیم که بعدها این امر منجر به ابداع سینما شد و به نظر میرسد که به همراه سایر عوامل از جمله مشاهده ابرها الهام بخش رورشاخ در ایجاد آزمون لکه های جوهر شده است (اُمبردان ۱۹۸۴).»
🔴«با پیدایش روانکاوی، واژه فرافکنی به سه صورت مکمل در آثار فروید به کار برده شد:
یکی به صورت سازوکار جابهجایی، دیگری به صورت سازوکار انکار (طرد) و سومی انعکاس ساده ولی نمادین درون به بیرون.
در آثاری که حدود سال ۱۸۹۴ انتشار یافت، فروید که اولین گامهای جدی در روانکاوی را برمیداشت، مفهوم جابهجایی فرافکنی را در توضیح رواننژندی هیستری مطرح کرد.
او مدعی شد که سازوکار سرکوب نشانگان خوبی برای تشخیص هیستری است و چنانچه درمانگر مقاومت فرد را تعدیل کرده و پدیده انتقال را تسهیل کند، به درمان دست خواهد یافت
(مطالعه روی هیستری با همکاری بروئر ۱۸۹۵).
🔴مفهوم دوم فرافکنی، یعنی انکار، را فروید بعدها در حدود سال ۱۹۱۱ برای توضیح دفاع پارانویا پیش کشید.
در این ایام او به این باور رسیده بود که هر وقت فرد در برابر دو گرایش متضاد قرار گیرد و تمایل داشته باشد که هر دو آنها را نگه دارد، یکی از آنها را به فرد دیگری نسبت خواهد داد تا از احساس خطر درونی رهایی یابد.
به عبارت دیگر، فرد به طور ناخودآگاه به نفی واقعیت درونی خود اقدام کرده، به گونه مرضی آن را در دیگری ادراک خواهد کرد.
عدم پذیرش گرایش، انکار درونی، طرد و نسبت دادن آن به واقعیت خارجی، هسته اصلی مفهوم فرافکنی مرضی را تشکیل میدهد.»🔴«مفهوم سوم فرافکنی را گرچه فروید به طور ضمنی در آثار قبلی خود مطرح کرده بود، اما از سال ۱۹۱۲ به طور جدی مورد بررسی قرار داد، و آن را ارائه وجود بهنجار فرافکنی است.
با این نگرش، فرافکنی دیگر الزاماً پدیده ای «دفاعی» یا «مرضی» در نظر گرفته نمیشود، بلکه یک نوع تراوش ساده ولی نمادین شخصیت در افکار، تخیلات و رفتار تلقی میگردد.
به زعم او، این نوع فرافکنیها را ما در تمام سطوح زندگی روزمرّه، از جمله بیان کلمات سهوی، رویاهای بیداری و رویاهای شبانه، آثار ادبی و هنری، گرایش به حیوان پنداری طبیعت بیجان، بازیهای کودکان،
ضرب المثلها، حکایات و اسطوره ها میتوانیم مشاهده کنیم
(توتم و تابو ۱۹۱۲-۱۹۱۳).»
🔴«در فاصله سالهای ۱۹۲۰-۱۹۳۰ شاهد گسترش وسیع کاربرد مفهوم بهنجار فرافکنی در متون مختلف روانشناسی، جامعهشناسی، مردمشناسی، ادبیات و زیبایی شناسی هستیم.
در این سالها فرافکنی از دو دیدگاه در بین روانشناسان مطرح شد: یکی از نظر بررسی وجوه مختلف محتوای فرافکنی، نمادهای به کار گرفته شده در فرافکنی و تفسیر آنها؛ دیگری از نظر کاربرد شیوه های مختلف فرافکنی به عنوان روشهای تحقیق.
وجه اخیر در نهایت منجر به ابداع آزمونهای فرافکنی شد.»
🔴«معنی فرافکنی بهنجار چیزی جز تظاهر ساده ولی ماسک زده شده ویژگیهای شخصیت در رفتار نیست.
در هرلحظه از زندگی، فرد برداشتی از محیط اطراف خود دارد که ویژه خود اوست و از کل شخصیت او نتیجه میشود.
به عبارت دیگر، باور داشتها، ادراکات قبلی، آموخته شدهها، حالات انفعالی و تجربیات شخصی او در پاسخ او نقش به عهده میگیرند و رنگ شخصیت فرد را به آن میدهند.»
🔴آندرهری (Anderé Ray) در این زمینه مینویسد:
«در پاسخ ما به پدیدهها همه چیز فرافکنی است.
به محض اینکه با احساس ما معنایی همراه میگردد،
الزاماً فرافکنی تجربیات ما و نیازهای اورگانیسم ما فعال میشوند…»در ادامه آندرهری (Anderé Rey) مینویسد:
«در واقع ما با کل عادات حسی-حرکتی و کلامی ساخته شده در طول زندگی خود و فعال شده در لحظه پاسخ به محرکِ خارجی پاسخ میدهیم.
در فعالیتهای خلاقه و ابتکاری این امر شدت بیشتری دارد و ما علاوه بر توانش های شناختی، از احساسات، عواطف و آموختههای گذشته خود نیز کمک میگیریم.
یادگیری های گذشته فرد اغلب رنگ شخصی دارند و در بازسازی آنها نیز سبک شخصی هر فرد بخوبی پدیدار میشود […] ساخت قبلی ذهن ما خود را به ادراک پدیدههای جدید تحمیل میکند و آنها را به گونهای متحول میکند که برای ما قابل درک باشند» (۱۹۶۲).
🔴خانم فاوز بوتینه(Favez Boutonier)، استاد روانشناسی بالینی سوربن، در همین زمینه اینگونه استدلال میکند:
«دنیایی که ما کشف میکنیم، همیشه و به گونهای، دنیایی است که ما خلق میکنیم، زیرا هرگز دید ما از جهان خارج تا آن حد عینی نیست که ردّپای شخصیت ما روی آن باقی نماند (۱۹۶۸).»
🔴«در مفهوم فرافکنی بهنجار همانطوری که ملاحظه میشود پویایی شخصیت، هم در زمینه ادراک و هم در زمینه پاسخ به محرک ادراک شده برجستگی بیشتری پیدا میکند.
در این نوع فرافکنی هدف جستوجوی ردّپای شخصیت ویژه هر فرد در برخورد با محرک است و موضوع از زاویه دید محدود رفتار مرضی مورد بررسی قرار نمیگیرد.
از طرفی دیگر، مفسر در این نوع فرافکنیها قبول دارد که :
1️⃣- انگیزهها، تمایلات و عواطف افراد به گونه تعاملی روی هم اثر میگذارند. آنها در برخی از موارد به موازات هم و
در برخی دیگر معارض و یا ضد یکدیگر وارد صحنه میشوند.
درچنین حالاتی ناچار به گونه نمادین، اشاره ای و کنایهای، ماسک زده شده، تزیین شده و یا حتی ناقص در رفتار ظاهر میشوند.
2️⃣- پاسخ فرد در فرافکنی بهنجار، همزمان، هم ویژگیهای محرک خارجی، هم ویژگیهای شخصیت فرد و هم الزامات محیط را یکجا منعکس میکند و به هر کدام که قویتر باشند، گرایش بیشتری نشان میدهد.
3️⃣- تفاوتهای فردی، تفاوتهای جنسیتی و جنسی، تفاوتهای مربوط به مراحل رشد و تفاوتهای فرهنگی، قومی و نژادی در روند فرافکنی و نتایجی که به بار میآورد نقش به عهده میگیرند.»
🔴«خانم توماس (Thomas) در «آزمون سه شخص» فرافکنی بهنجار را از فرافکنی مرضی به صورت زیر متمایز میکند:
در فرافکنی بهنجار فرد احساسات و مقاصدی را به جهان خارج نسبت میدهد که از آن خود اوست و در گفتار یا افکار خود نیز قبول دارد که از آن خود اوست.
در فرافکنی مرضی برعکس فرد به دیگران یا جهان خارج احساسات یا مقاصدی را نسبت میدهد که از آن خود اوست، ولی انکار میکند که آنها را داراست.
در حالت اول، به زعم او فرافکنی یک نوع انتشار دادن(Diffusion) و ظاهر کردن است،
در صورتی که در حالت دوم یک نوع انکار کردن و دور افکندن.
(Projection-Reject در برابرProjection-Diffusion)
این دو نوع فرافکنی کاملا مشخص، همانطوری که خانم توماس به آن اشاره میکند، در هم تداخل دارند و گاهی در یک نوع رفتار یا افکار بهگونه تعاملی وارد صحنه میشوند.
از طرفی دیگر هر دو آنها از این نظر که باعث تخلیه فرد و ارضای او میشود و به فراوانی نزد افراد یافت میشود، میتواند متعارف قلمداد شوند( توماس ۱۹۷۵ ). »«اُمبردان(Omberdan)، خالق آزمون T.A.T.T.CONGO، انواع فرافکنیها را از زاویه دید دیگری غیر از بهنجار و مرضی مورد بررسی قرار میدهد ؛
این بررسی به شرح زیر است:
🔴 1-فرافکنی انعکاسی(Projection Speculaire)
در فرافکنی انعکاسی فرد به شیوه آینه واری در شخصیت دیگری چیزهای مطلوبی را مییابد که ادعا میکند از آن خود اوست:
«او هم مثل من است». یا «او هم مثل من باهوش است»، یا « او هم مثل من پشتکار دارد».
تفکر انتزاعی و صوری به این ترتیب دست اندرکار خلق فرافکنی انعکاسی است و گرایشهای خودشیفتگی(Narcissisme)
مواد اصلی این نوع تفکر را ارائه میکنند.
در این نوع فرافکنی فرد پنداره ضعیفی از خود و دیگری دارد و به همین دلیل به خود اجازه میدهد ویژگیهای مطلوب دیگران را از آن خود تلقی کند.»🔴2-فرافکنی پالایشی(Projection Cathartique)
«در این نوع فرافکنی، فرد ویژگیهای مطلوبی را که در خود وجود دارد انکار میکند و آنها را به دیگری نسبت میدهد و یا در دیگری میبیند.
این نوع فرافکنی قرابت زیادی با هذیان پارانویا دارد و
از مکانیسم طرد یا نفی پیروی میکند.
«من نیستم که اینگونه(بد) هستم، اوست».
🔴3-فرافکنی تکمیلی
در اینگونه فرافکنی فرد یا خود را در طبقه دیگران یا دیگران را در طبقه خود قرار میدهد تا با حساس همگونی با آنها، دفاعی در برابر تعارضهای درونی خود جسته باشد:
«همه اینطور هستند»،
«هرکسی که در این شرایط قرار گیرد، همینگونه عمل خواهد کرد»،
«کمتر کسی است که بتواند در این شرایط جلو خود را بگیرد».
در فرافکنی تکمیلی فرد دیگران را همچون خود معرفی میکند تا با افزایش افرادی همچون خود، خود را موجه جلوه دهد. به طور مثال، یک نوجوان پرخاشگر ممکن است در نقاشی خانواده، همه اعضا را پرخاشگر یا خشن ترسیم کند.»🔴«فرافکنی در آزمونهای روانی، هم جنبههای بهنجار و نابهنجار رفتار و هم وجوه مختلف حالات عاطفی، ادراکی، اندیشه ای، تخیلی و غیره را دربر میگیرد و از اینرو درست است که ما آن را جلوهای از چهره ماسک زده شده رفتار به طور کلی بدانیم.
در همه آزمونهای فرافکنی فرض بر این است که شخصیت پدیدهای است پویا و در حال تعاملات متعدد با محیط.
از طرفی دیگر، یقین شده است که انسان به تمام جنبههای رفتار و شخصیت خود آگاهی ندارد و بسیاری از رفتارها و گرایشها به طور ناخودآگاه و یا نیمهآگاه در فرد نقش به عهده میگیرند.
ثالثاً، در عمل مشاهده شده است که روشهای متعارف برقراری ارتباط، از جمله مصاحبه و مشاهده همیشه در جلسات رایزنی و تشخیص موفق نیستند، زیرا یا فرد دچار بازداریها و تعارضات درونی است و یا اینکه به علت تسلط نداشتن به زبان و کلمات، قادر به بیان حالات خود نیست (بسیاری از کودکان یا مریضهای روانی).
به همین دلیل روانشناسان بالینی از دیرباز به شیوههایی متوسل شدهاند که به گونه عینی فرآیند فرافکنی را نزد مراجعان خود تسهیل کنند. این شیوهها متعدد هستند و از محرکهای متنوع دیداری، شنیداری، ترسیمی، حرکتی و موقعیتی استفاده میکنند.»
🔴فرافکنی ادراکی
«این نوع فرافکنی در سال ۱۹۲۱ با انتشار آزمون لکههای جوهر رورشاخ به روانپزشکان و روانشناسان شناسانده شد و در حال حاضر کاربرد گسترده ای دارد.
آزمون رورشاخ متشکل از ۱۰ کارت حاوی لکههای جوهر سیاه، خاکستری یا رنگین است که شکل معینی ندارند و آزمودنی باید به آنها معنا ببخشد.
فعالیت فرافکنی به این ترتیب در اینگونه آزمونها فعالیت دیداری_ادراکی است و به علت محرکهای بصری که شکل مشخصی ندارند، کل شخصیت در تفسیر آنها فراخوانده میشود.»
🔴رورشاخ در کتاب «روان تشخیصی» خود مینویسد:
«فرد با رویت هر کارت تفسیری را ارائه میدهد که باید آن را نوع ادراک ویژه او از لکه تلقی کرد» (ص۳).
کمی بعد میافزاید:
«تفسیر در این آزمون چیز دیگری جز یک حالت ویژه از ادراک نیست»(ص۵).
«تفسیر رورشاخ نه ساده است و نه مکانیکی.
برعکس، تفسیر رورشاخ یک فرآیند پیچیده و طاقت فرساست…
تفسیر رورشاخ همیشه با هدف توسعه درک منطقی از آزمودنی به عنوان یک انسان منحصر به فرد دنبال میشود.»
«به عبارت دیگر، آگاهی از این نکته که هیچ دو نفری کاملا به یکدیگر شبیه نیستند، باید هر تفسیرگری را برانگیزد تا برای ادغام یافتههای موجود در مورد ویژگیهایی از قبیل تفکر، هیجان، خودانگاره، کنترل ها، و مانند اینها، به روشی که فردیت آزمودنی برجسته شود، تا جایی که میتواند تلاش کند.»
🔴«اگر هر روش ارزیابی بتواند منحصر به فرد بودن شخص را نشان دهد، مشابه کاری که رورشاخ میکند، میتوان گفت که درست به کار گرفته شده است. این از آن جهت است که پاسخهای رورشاخ نتیجه دامنه نسبتاً گسترده ای از عملیات روانی و تجربیات است.»
«روشهای ارزیابی زیادی وجود دارند که میتوانند توصیفهای معتبر و مفیدی از فرد ارائه کنند و، گرچه توصیفی که رورشاخ از یک فرد به دست میدهد تا حد زیادی جامع است، ولی از یک نمونه نسبتاً ناچیز از رفتارهای غیر مستقیم( پاسخ به لکههای جوهر) به دست میآید. بنابراین یافتهها و نتیجه گیریها عمدتاً استنباطی هستند.»
«ماهیت آزمون رورشاخ، نوعی تصمیم گیری در شرایط نسبتاً غیر معمول، نگاه به لکههای جوهر، را برمیانگیزد.
هنگامی که فرد میخواهد تصمیم بگیرد، مجموعه ای از ویژگیهای روانشناختی فعال میشوند و در نتیجه این فرایند، میتوان گفت پاسخها بازنمای فرایند تصمیمگیریهای روزمره فرد است.
آزمون رورشاخ تأکید بیشتری بر روی سازمان روانی یا شخصیتی فرد دارد نه بر رفتار فرد.»
🔴«اطلاعاتی که رورشاخ در اواسط سال ۱۹۱۹ تجزیه و تحلیل کرد برای او کافی بود تا نشان دهد روشی که ابداع کرده مزیت های قابل توجهی در تشخیص، به ویژه در تشخیص اسکیزوفرنی دارد.
همچنین متوجه شد ظاهرا دستههایی از انواع خاصی از پاسخ ها که بیشتر تکرار میشوند، از ویژگیهای روانشناختی/رفتاری مرتبط هستند.
بنابراین، به نظر میرسید این روش، هم از توان تشخیص بالینی برخوردار است و هم امکان تشخیص برخی ویژگیهای فردی، که در روانشناسی معاصر احتمالاً به عنوان صفات شخصیتی، عادت و یا سبک نامیده میشوند، را دارد.»
🔴اشاره به سازوکار فرافکنی در ادبیات فارسی
«در ادبیات فارسی نکتههای بسیاری را میتوان یافت که از دیرباز به طور ضمنی به سازوکار فرافکنی اشاره دارند.
بررسی مقدماتی ضرب المثل ها، اسطورهها، اشعار و حکایات نشان میدهد که شعرا و نویسندگان ایرانی از آن غافل نبوده، هرجا که فرصت یافتهاند به آن پرداختهاند. به چند نمونه از آنها توجه کنیم:
«از کوزه همان برون تراود که در اوست»
(شیخ بهایی)
«پیش چشمت داشتی شیشهی کبود
زان سبب عالم کبودت مینمود»
«هرکسی از ظن خود شد یار من
از درون من نجست اسرار من»
(مولوی)
🔴داستان تمثیلی «فیل اندرخانه تاریک» مولوی را میتوان گونه ای از فرافکنی ادراکی دانست.
به چند بیت آغازین آن توجه کنیم:
پیلی اندر خانه تاریک بود/عرضه را آورده بودندش هنود
از برای دیدنش مردم بسی/اندر آن ظلما همی شد هر کسی
دیدنش با چشم چون ممکن نبود/اندر آن تاریکیاش کف میبسود
آن یکی را دست بر گوشش رسید/ آن بر او چون بادبیزن شد پدید
آن یکی را کف چو بر پایش بسود/گفت شکل پیل دیدم چون عمود
آن یکی بر پشت او بنهاد دست/ گفت، خود این پیل، چون تختی بدست
از نظرگه گفتشان بُد مختلف/آن یکی دالش لقب داد این الف
🔴صحنه آرایی مولوی در این تمثیل و انتخاب حیوان غیر متعارفی همچون فیل در خانه تاریک شباهت زیادی به ابهام محرک در آزمونهای فرافکنی دارد.
داستان کَر و به عیادت رفتن او و آماده کردن پاسخهای از پیش ساخته در جواب سوالات احتمالی، نمونه دیگری از فرآیند فرافکنی را در زندگی روزمره انسانها نشان میدهد.
در همه این ضرب المثلها یا تمثیلها به طوری که ملاحظه میشود، شخصیت فرافکنی کننده نقش دارد و پدیده فرافکنی شده با در نظر گرفتن ویژگیهای آن قابل تفسیر است.»
📝به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی…
📚منبع:
بخش کوتاهی از فصل اول کتاب آزمون های فرافکنی شخصیت، تألیف هادی بهرامی، انتشارات دانشگاه علامه طباطبایی
و بخش کوتاهی از فصل اول، جلد اول کتاب آزمون رورشاخ:نظام جامع، نویسنده جان اکسنر، ترجمه ابوفاضل حسینی نسب و علی اثنان عشریه، انتشارات ارجمند
——–
تمام نقاشی ها اثر: علیرضا علیزاده
دیدگاه خود را بیان کنید